يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۹ ب.ظ
یه داستان تامل برانگیز به بهانه اربعین ابا عبدالله الحسین (ع)
یکی از اصحاب امیرالمومنین (ع) گویا در بصره بوده . یک ناصبی همسایه اش بود و هی جسارت به امیرالمومنین میکرد ، جسارت به حسین (ع) میکرد . به ناصبی گفت انقدر به آقای مظلوم من جسارت نکنید ، میرم نجف و شکایتتو میکنما؟؟!! ناصبی گفت : هر کاری میخوای بکن ، اینها دروغ هستند.
در یکی از سفرها این صحابه امیرالمومنین (ع) مختص برای نفری همسایه ش میره نجف . میره خدمت امیرالمومنین (ع) شکایت که یک حالت استراحت و خواب بهش دست میده . داخل حرم در حالت رویا ، امیرالمومنین (ع) رو میبینه که بهش میگه : اومدی چه کار بکنی؟ اومدم شکایت همسایه مو بکنم که به شما و بچه های شما جسارت میکنه .
امیرالمومنین (ع) گفتند : نه ! اونو در این حرم نفرین نکنی ها . گفت : چرا؟ . چون به گردن ما حق دارد.

صحابه گفت : عجب ! ناصبی به گردن شما حق دارد؟ چه حقی ؟ چطور؟ / امیر المومنین (ع) فرمود : روزی از کنار فرات عبور میکرد و گفت شنیدم بچه ی پیفمبر را کنار این آب تشنه سر بریدند . نمیدونم راست باشد یا دروغ ! اگر دروغ باشد که هیچ ، اگر راست باشد ، خیلی نامرد هستیند . همین ابراز نامردی به دشمنان حسین به گردن ما حق پیدا میکند .وقتی برگشت ، ناصبی گفت : نفرین کردی ؟ صحابه گفت : نه ! ناصبی گفت چرا؟ و صحابه ماجرا را برای ناصبی تعریف کرد.ناصبی شروع کرد به گریه و گفت این واقعه برای سالهای قبل است . من یک لحظه یاد قیام امام حسین شما افتادم ، گفتم اگر دروغ میگویند که اینها همه دروغگو هستند ؛ اگر راست میگویند طرف مقابل خیلی نامرد است ، یک کف دست آب هم میخورد و بعد میکشتنش .
و ناصبی اسلام آورد.
در یکی از سفرها این صحابه امیرالمومنین (ع) مختص برای نفری همسایه ش میره نجف . میره خدمت امیرالمومنین (ع) شکایت که یک حالت استراحت و خواب بهش دست میده . داخل حرم در حالت رویا ، امیرالمومنین (ع) رو میبینه که بهش میگه : اومدی چه کار بکنی؟ اومدم شکایت همسایه مو بکنم که به شما و بچه های شما جسارت میکنه .
امیرالمومنین (ع) گفتند : نه ! اونو در این حرم نفرین نکنی ها . گفت : چرا؟ . چون به گردن ما حق دارد.
و ناصبی اسلام آورد.
- ۹۲/۱۰/۰۱